جدول جو
جدول جو

معنی درشت گوش - جستجوی لغت در جدول جو

درشت گوش
(دُ رُ)
کر و ناشنوا. (آنندراج). کودن و کسی که خوب نشنود. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از درشت گویی
تصویر درشت گویی
ناسزاگویی، سخن درشت گفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از درشت گو
تصویر درشت گو
ناسزاگو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هشت گوش
تصویر هشت گوش
کثیرالاضلای که دارای هشت ضلع باشد، مثمن، دارای هشت زاویه مثلاً ساختمان هشت گوش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از درشت خو
تصویر درشت خو
تندخو، بدخو، بدخلق
فرهنگ فارسی عمید
(دُشَ / شِ دَ / دِ)
درشت گوینده. مذوح. (منتهی الارب). و رجوع به درشتگو شود
لغت نامه دهخدا
(دُ مَ تَ /تِ)
درشت گوی. درشت گوینده. خشن. که سخن نه بملایمت گوید. گستاخ. و رجوع به درشت گوی شود
لغت نامه دهخدا
(دُ رُ)
درشت گوئی. درشت گو بودن
لغت نامه دهخدا
(دُ رُ رو)
درشت روی. درشت صورت، تندخوی. بدخلق، گستاخ
لغت نامه دهخدا
(دُ رُ)
درشت خوی. تندخوی. کژ خلق. فظّ. (یادداشت مرحوم دهخدا) : ملک ما درشت خوست. (کلیله و دمنه). جعثل، دفزک درشتخوو کلان شکم. (منتهی الارب). و رجوع به درشتخوی شود
لغت نامه دهخدا
(دَ)
دهی از دهستان مزارعی بخش برازجان شهرستان بوشهر. سکنۀ آن 294 تن. آب آن از چاه. محصول آنجا غلات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
تصویری از درشت گو
تصویر درشت گو
ناسزاگو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دراز گوش
تصویر دراز گوش
الاغ خر، خرگوش
فرهنگ لغت هوشیار
دارای هشت زاویه مثمن، کثیرالاضلاعی که دارای هشت ضلع وزاویه باشد، مثمن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دراز گوش
تصویر دراز گوش
الاغ، خر، خرگوش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از درشت خو
تصویر درشت خو
تندخوی، بدخلق
فرهنگ فارسی معین